دلگیری(گله)....
|
ج د ا ی ی یعنی: جمع دوستان آشنا یکی یکی از هم گسستن زمان ها می گذرد و فاصله ها اندک و اندک تر می شود میان این دنیا و آن دنیا اما میان آدم ها بیشتر و بیشتر.. افسوس.. هرچه که می گذرد دلمان برای هم کمتر تنگ می شود وفا از میان می رود و جدایی زننده ی اولین حرف و جایگزین آشناییست چه غریب اند عاشقان با وفا میان این همه بی وفا اما جه زیبا زندگی را این آذم های بی وفا پس می زنند و نفاق و جدایی را سر لوحه قرار می ذهند آنان گه تنهایند بهتر از آنان اند که با هم اند چون آن کسی که تنهاست حداقل به خود و عقیده خود که تنهایی بهتر از بی وفایی پایبند اند و وفادار اند چه رنگ ها در دنیای بی وفایی کمرنگ
گذر کردن از پل بی وفایی سخت تر از گذشتن از جاده های جدایی دل من چه ساده باخت به پای آن که مرا نخواست دگر باره این داستان را می خوانم تا از دگران کمک خواهم در این دنیا که می سوزی و می سازی اگر عاشق باشی چه راحت می بازی سحر مار امیدی جاودانه ده غزل خوانان و گل ریزان مرا آشیانه ده خورشید طلوعی دوباره کن دل سیاه مرا آواره کن نتوانم کنم پرواز دگر باره با این زندگی دمساز چو کبریت مرا به آتش کشیدند دلم را سوزاندن و قلبم را شکستند اما من سنگ نیستم من دورنگ نیستم با یک دل ساده شدم یک دل باخته دگر چیزی نداستم که ببازم نه عشقی نه جونی که با او بسازم دلم را زدم به دریا تا فرار کنم از این دنیا در نهایت به زندگی گویم: هر چه باداباد حراسی نیست بالاتر از سیاهی رنگی نیست
چه دنیای عجیبی است دنیای من چه دنیای غریبی است دنیای من چه واژه هامان پر رنگ است چه دل هامان یک رنگ است همه با هم خوب اند قدر هن را می رونند چه با هم صادق اند در عاشق بودن لایق اند همه با هم بذر محبت در جاده های جدایی کاشتند در دنیای من محبت یعنی آنکه من را ما کنیم کمی با هم مدارا کنیم نه غمی نه غصه اینه تنهایی نه جدایی همه با هم زیر یک سقف آسمانی کوچک کنار هم زندگی می کنند من می شنوم من حقیقت نهان را می شنوم حقیقت آن است که این دنیای من است نه در واقعیت در این دنیا فقط صدای گریه است از دور صورت شخصی را می بینم آن شخص کیست؟ چهره اش را غبار گرفته است ناگهان او به من نزدیک می شود می گوید من تو هستم ... او به من می گوید تو منی حقیقت وجد تو من است تو غمگیتی ناگهان به او ضربه ای میزنم صدای شکستن شیشه می آید زمین را می نگرم روی زمین آینه ای است قطعه ای از آینه ار بر می دارم و می فهمم درست است من همان غمگینم اما کاش.. کاش... کاش... این دنیا هم همانند دنیای من باشد
هیچ صدایی در اطرافم نیست. کم کم ترس وجودم را گرفت تمام بدنم یخ شد لبانم از ترس دوخته شده چشمانم از اشک بی سو شده از ترس به خود می لرزم. نمی دونم کجام واقعآ کجام؟ هیچ صدایی نیست هیچ کسی به فریادم نمیرسد هرچه فریاد میزنم... خدا خدا خدا... کمک کمک کسی اینجا نیست؟ اما کسی صدایم را نمی شنود من در خوهب ابدی ام جسدم در تابوت خوابیده تابوتی که قرار است داخل قبری شود که خانه ی ابدی من است... من مرم؟ من دیگر نیستم من.. اگر بودم و بر می گشتم چه می کردی؟ نمی دانم؟ اگر آن روز که عشقم را نمی شکستم آن زمان که گفت دوستت دارم از سر غرور نمی گفتم من ندارم ای کاش .. ای کاش نمی مردم ای کاش باز میشد و راه نجاتی را برایم باز می کرد بر می گشتم به دنیا دنیا .. آدم های دورنگ درست است اما از تنهایی و سکوت گوش خراش قبر بهتر است خدایا تنها یک قرصت بده که در دیدار آخرم به او گویم دوستت دارم. گویم مرا ببخش به جرمه .. یعنی الآن او چه می کند از دوریم ناراحت است؟برایم گریه می کند؟آیا اصلآ به من قکر می کند یا هر چه می گفت دروغ بود؟ یه صدایی می گوید بیدار شو ببین که عشقت هنوز که ۲ روز از مرگت نگذشته است در کوچه ها به دنبال ساده دلی چون تو می گردد چه بهتر که مردی
|
About
سلام از اینکه یه وب من اومدین ممنون این وب برای کسایی که دلشون از دنیا گرفته اوقات خوبی رو واستون آرزو دارم تو وبی که نوشته های من از دلم با کمک جوهر قلمم تراوش کرده
Home
| |||||||||||||||
%5B1%5D.jpg)
تبادل
لینک هوشمند
|
| |
| وب : | |
| پیام : | |
| 2+2=: | |
| (Refresh) | |
<-PollItems->
<-PollName->
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 54283
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 68
تعداد آنلاین : 1
?????? ???? ????